درسادرسا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره

درسا وروجک مامان و بابا

تهران عروسی+یک اتفاق بد

سلام نور چشمم جمعه 24 مرداد عروسی یکی از اقوام بود تهران.ما هم تصمیم گرفتیم یک روز زودتر بریم تا من بتونم خرید کنم.پنجشنبه رفتیم بعدازظهر همراه دخترعموم رفتن خرید ولی برای خودم هیچی نخریدم فقط برای دخملی خرید کردم.جمعه حاضر شدیم برای عروسی ساعت 6:30 از خونه رفتیم بیرون چون شما شب قبل دیر خوابیدی و صبح زود بیدار شدی داخل ماشین خوابت برد و وقتی هم رسیدیم شما هنوز خواب بودی بابا داخل ماشین از شما مراقبت کرد تابیدار شدی.داخل تالار هم دختر خوبی بودی یه مقدار رقصیدی و کلا در حال راه رفتن بودی. آخر شب بعد از خداحافظی جلوی در عمو محمدرضا رو دیدی رفتی بغلش،بهت گفتم بیا بریم نیومدی و عمو محمدرضا گفت من میارمش.من از پله ها رفتم پایین.جلوی در خروجی ک...
26 مرداد 1393

هجدهمین دندون

سلام دخترم جوونه زدن دندون هجدهمت مبارک عشقم.البته چند روزی هست نیش زده.دندون آسیاب کوچک دوم سمت راست فک پایین.                                                                                  ...
26 مرداد 1393

هفدهمین دندون

فرشته کوچولوی مامان سلام مدتها انگشتت رو میبردی داخل دهنت و گاز میگرفتی یا پشت دستت رو گاز گاز میکردی یه وقتایی میگفتم بیا دست مامانو گاز بگیر دلم نمیومد ببینم از درد داری خودتو گاز میگیری،آخه خودتو گاز میگرفتی بیشتر دردم میومد. امروز که داشتم دندونای شما رو بررسی میکردم دیدم بله دندون دخملی نیش زده،به امید دیدن این دندون هر روز دندوناتو بررسی میکردم. دندون آسیاب کوچک دوم سمت چپ فک پایین. مبارکه دخملی. عاشقتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتم.عمرمیییییییییییییییییییییییییییییییی.جونمییییییییییییییییییییییییییییییییییی.نفسمییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی.همه زندگی مامانی.           &n...
21 مرداد 1393

اولین استخر رفتن

نفس مامان سلام همیشه منتظر بودم تا دخمل مامان جیششو بگه و بتونه همراه مامان و همپای مامان شه و بریم استخر.دیروز تصمیم گرفتیم بریم البته یه مقدار دودل بودم دبه خاطر کلر آب و آلودگیش ولی خوب گفتم اشکال نداره یک مرتبه بریم و واکنشت رو ببینم.اول از دیدن محیط اونجا تعجب کرده بودی از وارد شدن به آب ترسیدی و میگفتی من لبه استخر بشینم.بعد که دیدی بچه ها یکی یکی میپرند تو آب شما هم مشتاق شدی بپری.بعد از مدتی خاله سمیرا هم اومد دیگه شروع کردید بازی.کلی پرش تو آب و دست و پا زدن.خیلی خوشت اومده بود.وقتی هم اومدیم خونه یه سر میگفتی:اِدَخ،اِدَخ بییم.استخر بریم. امروز صبحانه نمی خوردی گفتم اگه نخوری استخر نمیبرمت.گفتی:آله اَمیا میبره.(خاله سمیرا میبر...
16 مرداد 1393

25 ماهگی

 سلام عشقم 25 ماهگیت مبارک دخمل شیطون بلا.ببخشید دیر تبریک گفتم امروز خیلی سرگرم بودیم.                                                          ...
15 مرداد 1393

تهران تعطیلات مرداد 93

دختر ناز مامان سلام برای تعطیلات تصمیم گرفتیم بریم تهران (چون تو تعطیلات از ازدحام و شلوغی خبری نیست)،هم برای دیدن اقوام و هم برای گردش.سه شنبه بعداز ظهر رفتیم.ساعت 7 رسیدیم،دیدن یک عمه و عمو رفتیم و آخر شب رفتیم خونه عمه فریده.خداروشکر شما داخل ماشین خوابت برد و تا صبح هم بیدار نشدی و خوب استراحت کردی. صبح ساعت 10 بعد از خوردن صبحانه به همراه دوستت کورش و خانوادهش رفتیم موزه حیات وحش دارآباد.از حیواناتی مثل شیر و ببر و گرگ و پلنگ میترسیدی.ولی خدارو شکر پرنده ها و ماهی ها رو دوست داشتی.بعداز ظهر رفتیم بوستان نهج البلاغه(دره پونک) و شب هم ساعت 8:30 نوبت آتلیه سها داشتی.از اونجایی که خیلی خسته بودی فکر میکردم اصلا همکاری نکنی و اذیت ک...
13 مرداد 1393

اعلام آمادگی برای پوشک گیرون

نفس مامان سلام دخترکم خودش اعلام کرد که میتونه جیشش رو بگه و پوشک نمی خواد.همه میگفتند بزرگ شده از پوشک بگیرش،ولی من میگفتم نه باشه شهریور،که هم با جداییت از شیر فاصله بیفته و هم اینکه راحتتر باشه و خیلی سخت نگذره چون خیلی بازیگوشی فکر میکردم سخت باشه دستشویی بردنت و نیای بریم یا سرگرم بازی بشی و از جات بلند نشی.وقتی پوشک بودی میگفتی مامان:جیش.ولی تنبلی میکردم ببرمت.میگفتم خوب پوشکی کارتو انجام بده.دیدم دخملی دست بردار نیست دیگه خودت شروع کردی باز کردن پوشک.میدیدم یهو لخت اومدی،پوشکتو باز کردی انداختی تو حمام.مجبور میشدم ببرمت دستشویی.برای اینکه پوشکت رو باز نکنی یه مدت زیر دکمه ای و شلوار پات میکردم.مامانی میگفت بچه گناه داره تو گرما.منم ...
4 مرداد 1393

جمعه 3 مرداد

فرشته نازم سلام  دیروز برای افطار همراه مامانی و بابایی و خاله ها رفتیم مهمانسرا.خیلی خانم بودی،خاله ها هر کاری انجام میدادند انگشت اشاره کوچولوتو تکون میدادی میگفتی نه آقا میاد دعوا میکنه.بعد از خوردن افطار و شام رفتیم یه مقدار پیاده روی و بعد هم پارک. اینجا رفتی ژست بگیری ازشما عکس بگیریم گربه اومد فرار کردی.   ...
4 مرداد 1393

عکسهای درسا در هفته اخیر

سلام نفس مامان این مدت برای آپ کردن وبت تنبلی کردم الان فقط چند تا عکس میذارم.   شهمیرزاد   دخترمون حجاب کرده نماز بخونه!!!   در حال درست کردن کباب تابه ای   یه روز غذا کوفته داشتیم میگفتی:من دوس ندالم. اونوقت نشستی نون و ماست خوردی. این لباسو عمه برای من سر تولد شما کادو آورد،حالا میگی لباس منه.هر وقت ببینی برمیداری میپوشی بعد هم میبری تو کمد خودت میذاری.قربونت برم مثل سمندون شدی.   این ماهی ها میچرخند نمیتونی با قلاب بگیری بادست ماهی رو برمیداری دهنشو باز میکنی قلاب رو میذاری تو دهنشون.     ...
2 مرداد 1393
1